کد مطلب:166514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

بازماندگان حسین به مدینه باز می گردند
كاروان اهلبیت حسین (ع) به مدینه نزدیك شد، بشیر بن جذلم كه آنان را همراهی می كرد گوید: چون به نزدیك مدینه رسیدیم علی بن الحسین فرود آمد و بارها را باز كرد و خیمه اش را برپا ساخت و زنان را پیاده نمود و فرمود:

ای بشیر! خدا پدرت را رحمت كند! او شاعر بود، آیا تو هم بر شعر سرودن توانائی؟

- بلی ای پسر پیامبر خدا من نیز شاعرم!

- پس وارد شهر مدینه شو و خبر شهادت اباعبدالله (ع) را اعلام كن!

بشیر می گوید: اسبم را سوار شدم و به تاخت وارد مدینه شدم چون به مسجد پیامبر رسیدم صدای گریه بلند كردم و شعری به این مضمون خواندم:

ای مردم یثرب دیگر در اینجا نمانید

زیرا به سبب شهادت حسین اشك من باز نمی ایستد

او در كربلا بخون آغشته

و سرش بر روی نیزه گردانده می شود


سپس گفتم: این علی بن الحسین است كه با عمه ها و خواهرانش به نزدیك شهر رسیده اند و در كنار آن فرود آمده اند. و من فرستاده او هستم بسوی شما تا جای وی را به شما نشان دهم.

با شنیدن این خبر، هیچ زن پرده نشین و محجبه ای در مدینه نماند مگر اینكه از پرده بیرون آمده و مو پریشان كرده و صورت خراشیده و سیلی بر گونه های خویش زده و صدا به آه و وای بلند نمود، من نه از آن روز گریه كننده بیشتر دیدم و نه از آن رو بر مسلمانان تلخ تر یافتم. شنیدم كه كنیزی بر حسین نوحه می كرد و بدین مضمون شعری را می خواند:

مخبری مرا از شهادت سرورم آگاه كرد

و از این خبر مرا ناخوش و رنجور ساخت

پس ای چشمانم در ریختن اشك با سخاوت باشید

و در فرو نشاندن سرشك پیوسته بكوشید

برای آنكس كه مصیبت او عرش را به لرزه در آورد

و با رفتن او شكوه اسلام و دین از میان رفت

بر پسر پیامبر خدا و فرزند وصی او

كه از خانه و دیار ما دور افتاده بگریید

پس از خواندن این اشعار گفت: ای كسی كه این خبر را آوردی، اندوه ما را از شهادت ابی عبدالله (ع) تازه كردی و زخمهای دل ما را كه هنوز بهبودی نیافته دوباره مجروح نمودی، تو كیستی؟

- من بشیر بن جذلم هستم كه مولایم علی بن الحسین (ع) مرا فرستاده، آن حضرت در فلان جا با خاندان اباعبدالله (ع) فرود آمده اند.

بشیر می گوید: اهل مدینه مرا گذاشتند و با شتاب از مدینه بیرون رفتند. پس من نهیبی بر اسب زدم و خود را به آنجا رسانیدم. دیدم مردم راهها را گرفته اند و جایی باقی نمانده است. از اسب پیاده شده و از سر و گردن مردم بالا رفتم تا نزدیك خیمه ها رسیدم.


علی بن الحسین (ع) در درون خیمه بود، پس از لحظه ای بیرون آمد در حالی كه دستمالی در دست داشت و اشك چشم را پاك می كرد، از پشت سر آن حضرت خدمتكاری كرسی ای آورد و آنرا بر زمین گذارد، آنحضرت بر آن نشست ولی نمی توانست از ریختن اشك خودداری كند.

صدای گریه از هر سو برخاست و ناله ی زنان و كنیزان بلند شد و مردم از هر طرف به او تسلیت می گفتند، و فضا را گریه و ناله پر كرده بود. [1] .

در این هنگام، علی بن الحسین (ع) با دست خود اشاره كرد كه ساكت شوید، چون خاموش شدند فرمود:

سپاس خدایی را كه پروردگار اهل جهان، مالك روز جزا، و آفریننده همه آفریدگان است، آنكس كه بلند است و بر آسمانهای برافراشته مشرف و نزدیك می باشد آنچنانكه سخنان آهسته را نیك می شنود. او را سپاس می گوئیم بر سختیهای بزرگ و آسیبهای روزگار و آزار و مصیبتهای دلخراش و گزش بلاهای جانسوز و اندوه بزرگ و مصیبت عظیم رسوا كننده و رنج آور و گران و بنیان برانداز! ای مردم! براستی خداوندی كه سزاوار ستایش است ما را به مصیبتهای بزرگی بیاموزد، آنچنان مصائبی كه رخنه ای عظیم در اسلام پدید آورد.

اباعبدالله الحسین كشته شد و زنان و فرزندان او اسیر شدند و سر وی را در شهرها بر نیزه گردانیدند، این مصیبتی است كه مانند آن هرگز وجود ندارد، كدامیك از مردان شماست كه پس از او شادی نماید و كدام دل است كه برای او اندوهناك نشود و كدام چشم است كه بتواند اشك خود را نگهدارد و آنرا از ریزش باز دارد؟

سپهر در هم فشرده، دریاهای مواج، اركان آسمان، اكناف زمین، شاخه های درختان، آبزیان و ماهیان، انبوه آبهای دریاها، فرشتگان مقرب خدا، ساكنان آسمانها همه گریانند. ای مردم! كدام دل است كه از كشتن او نشكافد و كدام قلب است كه برای او


ناله سر ندهد و كدام گوش است كه خبر این رخنه پدید آمده در اسلام را بشنود و كر نشود؟

ای مردم! امروز ما آوارگان رانده شدگان، از كاشانه بیرون ماندگان، از وطن دور افتادگان، مانند بردگان ترك و كابل بی آنكه جرم و گناهی كرده و یا عمل ناپسندی مرتكب شده و یا صدمه ای به اسلام زده باشیم، كه البته این امور را حتی در نیاكان خویش سراغ نداریم، اینگونه گرفتار آمده ایم.

بخدا سوگند! اگر پیامبر (ص) بجای آنهمه سفارشها در حق ما، به كشتن ما فرمان می داد، بیش از این كه با ما كردند نمی كردند، پس انا لله و انا الیه راجعون چه مصیبت بزرگ و دردناك و دلخراش و سخت و رسوا و تلخ و بنیادكنی است. آنچه از مصیبت و سختی كه به ما رسیده است را به خدا واگذار می كنیم كه او پرتوان و انتقام گیرنده است.

چو سخنان علی بن الحسین (ع) بپایان رسید، صوحان بن صعصعة بن صوحان كه مردی زمینگیر بود، از جای برخاست و از رنج پا و افتادگی خویش كه مانع همراهی او با امام حسین (ع) شده است پوزش خواست. آنحضرت عذر او را پذیرفت و از وی سپاسگزاری كرد و برای پدرش صعصعه از خدا رحمت خواست. [2] .


[1] لهوف، ص 87 و 88.

[2] لهوف، ص 88 و 89.